محمد نوری زاد
یک چند وقتی است که من در چهره ی هموطنان عرب خوزستانی ام نگرانی عمیقی را مشاهده می کنم که این نگرانی مرا به نوشتن این رقعه تحریص کرده است. چه نگرانی؟ نگرانی از اعدام دو جوان عربی که از زندان کارون اهواز بجایی نامعلوم انتقال داده شده اند. نگرانیِ فرساینده ای در امتداد اعدام چهار عربی که هنوز جنازه هایشان به خانواده هایشان تحویل داده نشده است.
باورم بر این است که: دستگاههای اطلاعاتی ما برای حفظ نظام ، و در راستای اعتراف گیری به شیوه هایی متوسل می شوند که نتایجش حتماً و حتماً به ضد نظام که نه، بل به نفرت از اسلام و هرچه که هست منجر شده و می شود.
من خود در زندان دیده ام که بازجوهای اسلامی ما چگونه از متهم اعتراف گیری می کنند. بازجوهایی را دیده ام که همه ی کائنات را مچاله ی حفظ نظام می کنند.
بیشتر بخوانید
این دو جوان عرب – هادی راشدی و هاشم شعبانی نژاد – که هر دو “معلم” بوده اند و جرمشان برپاییِ شب شعر بوده است و احتمالاً در شعرهایشان مخاطبانِ خودیِ خود را برسرشوق می آورده اند، اکنون در معرض اعدام اند. چرا؟ چون احتمالاً دوستان ما انتظار داشته اند اینان به زبان فارسی شعر بگویند و به زبان فارسی شعر بسرایند و در مجالس عقد و عروسی شان از اشعار پارسی بخوانند و رجزهای شاهنامه را تکثیر کنند و میان بچه های عرب توزیع کنند. که اگر این می کردند حتماً در همان وادیِ معلمی ترفیع می گرفتند و حقوقشان و مواجبشان مضاعف می شد.
چرا ما نباید این را بفهمیم که: اگر ما چهارستون این نظام را بر درستی و درستکاری محکم می کردیم، هرگز ازاین که یک ترک یک کُرد یک عرب یک بلوچ یک ترکمن یک لر یک گیلک یک مازنی یا هرکس با هر لهجه و با هرگویش متفاوت، از غرور خاصِ فرهنگی اش بخواند و بسراید و سخن بگوید، و به قله های ادب و فرهنگِ خود تکیه بدهد، بر نمی آشفتیم و احساس ورشکستگی به ما دست نمی داد.
راز این که تا یک عرب می گوید: من عربم، و تا یک ترک می گوید: من ترکم، و یک کُرد می گوید: من کُردم، اعصاب ما متشنج می شود و احساس خطر می کنیم و چهارستونِ برقراری مان به لرزه در می افتد، هیچ نیست الا این که ما از منطق و استواری و درستی و پاکی و انصاف و عقل کم بهره یا بی بهره ایم. و گرنه چرا مثلاً فرانسوی ها و انگلیسی ها از این که هموطنان مسلمانشان از حساس ترین فرازهای اسلامی شان سخن بگویند و فیلم بسازند و شعر بسرایند و حتی مخاطبان خود را بر سر شوق آورند، احساس خطر نمی کنند؟
با این توصیف، من ملتمسانه از تصمیم گیرانی که به اعدام این دو جوان حریص اند و فکر می کنند اعدام آنها باعث عبرت دیگران می شود و همه را سر جایشان می نشاند، اعلام می کنم که: اعدام، هرگز چاره ی کار نیست. و این که: ما را جز گشایش برای همه ی هموطنانمان چاره ای نیست. چرا که چاره ی این بیچارگی را عقل تأیید می کند. و چه گوهری ناب تر از عقل؟
محمد نوری زاد
بیست و سوم آذرماه نود و دو – اهواز
یک چند وقتی است که من در چهره ی هموطنان عرب خوزستانی ام نگرانی عمیقی را مشاهده می کنم که این نگرانی مرا به نوشتن این رقعه تحریص کرده است. چه نگرانی؟ نگرانی از اعدام دو جوان عربی که از زندان کارون اهواز بجایی نامعلوم انتقال داده شده اند. نگرانیِ فرساینده ای در امتداد اعدام چهار عربی که هنوز جنازه هایشان به خانواده هایشان تحویل داده نشده است.
باورم بر این است که: دستگاههای اطلاعاتی ما برای حفظ نظام ، و در راستای اعتراف گیری به شیوه هایی متوسل می شوند که نتایجش حتماً و حتماً به ضد نظام که نه، بل به نفرت از اسلام و هرچه که هست منجر شده و می شود.
من خود در زندان دیده ام که بازجوهای اسلامی ما چگونه از متهم اعتراف گیری می کنند. بازجوهایی را دیده ام که همه ی کائنات را مچاله ی حفظ نظام می کنند.
بیشتر بخوانید
این دو جوان عرب – هادی راشدی و هاشم شعبانی نژاد – که هر دو “معلم” بوده اند و جرمشان برپاییِ شب شعر بوده است و احتمالاً در شعرهایشان مخاطبانِ خودیِ خود را برسرشوق می آورده اند، اکنون در معرض اعدام اند. چرا؟ چون احتمالاً دوستان ما انتظار داشته اند اینان به زبان فارسی شعر بگویند و به زبان فارسی شعر بسرایند و در مجالس عقد و عروسی شان از اشعار پارسی بخوانند و رجزهای شاهنامه را تکثیر کنند و میان بچه های عرب توزیع کنند. که اگر این می کردند حتماً در همان وادیِ معلمی ترفیع می گرفتند و حقوقشان و مواجبشان مضاعف می شد.
چرا ما نباید این را بفهمیم که: اگر ما چهارستون این نظام را بر درستی و درستکاری محکم می کردیم، هرگز ازاین که یک ترک یک کُرد یک عرب یک بلوچ یک ترکمن یک لر یک گیلک یک مازنی یا هرکس با هر لهجه و با هرگویش متفاوت، از غرور خاصِ فرهنگی اش بخواند و بسراید و سخن بگوید، و به قله های ادب و فرهنگِ خود تکیه بدهد، بر نمی آشفتیم و احساس ورشکستگی به ما دست نمی داد.
راز این که تا یک عرب می گوید: من عربم، و تا یک ترک می گوید: من ترکم، و یک کُرد می گوید: من کُردم، اعصاب ما متشنج می شود و احساس خطر می کنیم و چهارستونِ برقراری مان به لرزه در می افتد، هیچ نیست الا این که ما از منطق و استواری و درستی و پاکی و انصاف و عقل کم بهره یا بی بهره ایم. و گرنه چرا مثلاً فرانسوی ها و انگلیسی ها از این که هموطنان مسلمانشان از حساس ترین فرازهای اسلامی شان سخن بگویند و فیلم بسازند و شعر بسرایند و حتی مخاطبان خود را بر سر شوق آورند، احساس خطر نمی کنند؟
با این توصیف، من ملتمسانه از تصمیم گیرانی که به اعدام این دو جوان حریص اند و فکر می کنند اعدام آنها باعث عبرت دیگران می شود و همه را سر جایشان می نشاند، اعلام می کنم که: اعدام، هرگز چاره ی کار نیست. و این که: ما را جز گشایش برای همه ی هموطنانمان چاره ای نیست. چرا که چاره ی این بیچارگی را عقل تأیید می کند. و چه گوهری ناب تر از عقل؟
محمد نوری زاد
بیست و سوم آذرماه نود و دو – اهواز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر