زانیار مرادی فرزند اقبال ۲۱ ساله ساکن شهر مریوان در تاریخ ۱۴ مرداد ماه
سال ۸۸ توسط نیروهای اداره اطلاعات شهر مریوان بازداشت شده و بعد از ۹ ماه
نگهداری در بازداشتگاه ستاد خبری اداره اطلاعات شهر سنندج همراه با لقمان
مرادی هم پرونده خود به اتهام محاربه از طریق عضویت در یکی از احزاب کُردی
از سوی شعبهی ۱۵ دادگاه انقلاب شهر تهران به ریاست قاضی صلواتی به اعدام
محکوم گردید. این حکم در ۱۸ تیرماه سال ۹۰ از سوی دیوان عالی کشورتائید شد.
زانیار در آستانه شب یلدا دلنوشته ای در زندان نوشته است
بیشتر بخوانید
چند روز است که خیلی به گذشته ام فکر می کنم، گذشته ای که پر از شادی و بازی های کودکانه، والدینم، دوستانم و همچنین زادگاه دیدنی و قشنگم مریوان بود. دلم برای تک تک آنها تنگ شده است.
شاید واقعا بعد از پنج سال دوری و درد و رنج، اعدام و خیلی مشکلات دیگر نتوانم خاطرات خود را به یاد بیاورم و یا شاید با همین خاطرات باشد که تا امروز توانسته ام خود را حفظ کنم.
دلم برای صدای دل نشین مادرانه ای که صبح ها با هزار امید و آرزو از خواب بیدارت می کند و با دستان محبت آمیزش نوازشت می کند تنگ شده است، اما در این پنج سال به جای آن نوازشها پوتینهایی را صبح زود جلوی سلول خود میبینیم که احساس میکنم که آمده اند که امروز من را قربانی کنند و به چوبه ی دار بسپارند. ای کاش می توانستم بار دیگر با پدرم بنشینم و چهره اش را هنگام خندیدن ببینم و مانند دو تا دوست قدیمی گپ بزنیم.
شاید این چیز هایی که میگویم در روز چندین بار برای هر انسان آزاده و دور از بند پیش بیاید اما تنها این خاطرات است که یک زندانی محکوم به اعدام میتواند با آنها زندگی کند و امید زندگی را دوباره به دست بیاورد.
دلم برای زادگاهم مریوان و همچنین دریاچه ی دلنشین آن زریبار تنگ شده است. نمی دانم این خاطرات تا کی و کجا با من خواهند ماند.
همه وقت به این فکر می افتم که شاید چند روز دیگر و یا شاید چند ساعتی دیگر باید این خاطرات شیرین را با خود به خاک بسپارم حس عجیبی به سراغم می آید و به خود می گویم ای کاش که اصلا بزرگ نمی شدم و تا آخر عمر در آغوش مهربانانه ی مادرم همچون کودکی که تمام فکرش بازی کردن است می ماندم نه این که بزرگ شوم و این دنیای بی رحم و پر از بی عدالتی را ببینم. دنیایی که آدمهایش به خاطر منافع خود حاظرند تن به هر ذلت و بی عدالتی بدهند.
امیدوارم این دردودلهایم با شما عزیزان باعث رنجش و آزارتان نشود، لازم دانستم این را بنویسم تا توانسته باشم با والدینم سخنی گفته باشم و بدانند که هنوز پشت این دیوارهای ترک برداشته و میله های زنگ زده ی زندان به یادشان هستم و هر دم دوستشان دارم.
زانیار مرادی زندانی سیاسی محکوم به اعدام
زندان رجایی شهر ۲۹/۹/۹۲
زانیار در آستانه شب یلدا دلنوشته ای در زندان نوشته است
بیشتر بخوانید
چند روز است که خیلی به گذشته ام فکر می کنم، گذشته ای که پر از شادی و بازی های کودکانه، والدینم، دوستانم و همچنین زادگاه دیدنی و قشنگم مریوان بود. دلم برای تک تک آنها تنگ شده است.
شاید واقعا بعد از پنج سال دوری و درد و رنج، اعدام و خیلی مشکلات دیگر نتوانم خاطرات خود را به یاد بیاورم و یا شاید با همین خاطرات باشد که تا امروز توانسته ام خود را حفظ کنم.
دلم برای صدای دل نشین مادرانه ای که صبح ها با هزار امید و آرزو از خواب بیدارت می کند و با دستان محبت آمیزش نوازشت می کند تنگ شده است، اما در این پنج سال به جای آن نوازشها پوتینهایی را صبح زود جلوی سلول خود میبینیم که احساس میکنم که آمده اند که امروز من را قربانی کنند و به چوبه ی دار بسپارند. ای کاش می توانستم بار دیگر با پدرم بنشینم و چهره اش را هنگام خندیدن ببینم و مانند دو تا دوست قدیمی گپ بزنیم.
شاید این چیز هایی که میگویم در روز چندین بار برای هر انسان آزاده و دور از بند پیش بیاید اما تنها این خاطرات است که یک زندانی محکوم به اعدام میتواند با آنها زندگی کند و امید زندگی را دوباره به دست بیاورد.
دلم برای زادگاهم مریوان و همچنین دریاچه ی دلنشین آن زریبار تنگ شده است. نمی دانم این خاطرات تا کی و کجا با من خواهند ماند.
همه وقت به این فکر می افتم که شاید چند روز دیگر و یا شاید چند ساعتی دیگر باید این خاطرات شیرین را با خود به خاک بسپارم حس عجیبی به سراغم می آید و به خود می گویم ای کاش که اصلا بزرگ نمی شدم و تا آخر عمر در آغوش مهربانانه ی مادرم همچون کودکی که تمام فکرش بازی کردن است می ماندم نه این که بزرگ شوم و این دنیای بی رحم و پر از بی عدالتی را ببینم. دنیایی که آدمهایش به خاطر منافع خود حاظرند تن به هر ذلت و بی عدالتی بدهند.
امیدوارم این دردودلهایم با شما عزیزان باعث رنجش و آزارتان نشود، لازم دانستم این را بنویسم تا توانسته باشم با والدینم سخنی گفته باشم و بدانند که هنوز پشت این دیوارهای ترک برداشته و میله های زنگ زده ی زندان به یادشان هستم و هر دم دوستشان دارم.
زانیار مرادی زندانی سیاسی محکوم به اعدام
زندان رجایی شهر ۲۹/۹/۹۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر